ما جام درد با دف و نی کم کشیده ایم


دایم قدح نهفته ز محرم کشیده ایم

دامن ز جام می مکش ای محتسب که ما


جام و سبو ز چشمهٔ زمزم کشیده ایم

دانسته ایم تلخی عیش گذشته را


تا خویش را به حلقهٔ ماتم کشیده ایم

ناسور گشته زخم و نمک را چه می کنیم


ما انتقام خویش ز مرهم کشیده ایم

ای آسمان مناز به بیداد خود که دوش


آهی برای مردم عالم کشیده ایم

ما داده ایم شیوهٔ غم بی شکی قرار


عرفی چه ها ز مردم بی غم کشیده ایم